سعی کردم که بمانی و بریدی به درک!
کارمان را به غـم و رنج کشیدی به درک!
به جهنم که از این خانه فراری شده ای!
عاشقت بودم و هرگــز نشنیدی به درک!
میوهی کال غزل بودم و از بخت بدم...
تو مرا هرگز از این شاخه نچیدی به درک!
فرق خرمهره و گوهر تو نفهمیدی چیست؟!
جنس پاخوردهی بازار خریدی به درک!
دانه پاشیدم و هربار نشستم به کمین...
سادگی کردی و از دام پریدی بــه درک!
عاقبت سنگ بزرگی به سرت خواهد خورد...
میکشی از ته دل آه شدیدی بــــه درک!
نوشدارو شدی اما بــه گمانم قدری...
دیر بالای سرکشته رسیدی به درک...!
سوفی صابری
می رود یلدا ولی دلتنگ آذر میشود . . .
وقت رفتن درد انسان صد برابر می شود!
این خزان با خود به غیر از درد سوغاتی نداشت...
هرکه چون ما دل ببندد زود پرپر میشود!
مثل دریا جسم من را عاقبت پس می زند؛
آن که با اعماق قلبم آشنا تر میشود :)
عشق باران است، می بارد به هرکس عاقبت،
یک نفر باز است چترش، یک نفر تر میشود.
هر چه منطق قصه می بافد كه بس کن عشق را...
باز با یک حرف دیگر آدمی خر میشود!!
زندگی انگار مشکل داشت با من از نخست؛
خیر را با هرکه خواهم آخرش شر میشود!
آه گفتم من كه از دوریت میمیرم شبی...
گفته بودی زندگی با مرگ بهتر می شود.
پیش چشمم رفت و دنیا بر سرم آوار شد.
وقت رفتن درد انسان صد برابر میشود!
حسین وصال پور
آن گونه غریبم كه کسی نیست به غربت ،
بدجور خراب است دلم مثل قیامت ،
در خویش فرو رفتم و در خویش شکستم . . .
این خنده که بر لب زدهام نیست حقیقت!
آن قدر از این خلق پرم سخت که دیگر . . .
نه میل سخن دارم و نه گوش نصحیت ،
در شهر بسی گشتم و یک جرعه وفا نیست!
چیزی كه در این قوم زیاد است، خیانت!
تا کی همه را بر سرو بر شانه گرفتن؟
هرکس كه خوشش نیست بگویش به سلامت...
این گونه كه دنیا به سرم ریخت عذابش ،
ای مرگ دو صد بار به اجداد تو رحمت ،
این سادگیام بود كه مرا از تو جدا کرد :)
نگذار بیفتد همهاش گردن قسمت . . .
پرسید که دنیای تو بی من به چه شکل است؟
گفتم كه چنین است، فقط حسرت و حسرت :)
حسین وصال پور
آن همه شعری که میخواندم برایت هیچ بود؟
ذوقهایت ،خندههایت، بغضهایت هیچ بود؟
عهد بستی گفته بودی تا نهایت با منی . . .
قول هایی را كه دادی در نهایت هیچ بود؟
گفت چیزی بینِ ما اصلا نبود از ابتدا!
آن جوانی را كه من دادم به پایت هیچ بود؟
یاد دارم گفته بودی من خدایت گشتهام ،
ساده بودم من ندانستم خدایت هیچ بود ،
ردِ خنجرهایِ بر پشتم نشانی از تو داشت
آه خیلی دیر فهمیدم وفایت هیچ بود :)!❤️🩹
حسین وصال پور
مرا خسته کردی و خود خسته رفتی،
سفر کرده با خانه من چه کردی؟
جهان من از گریه ات خیس باران،
تو با سقف کاشانه من چه کردی؟